باب لومة
:.
انسان ابتدا میاندیشد که با غر زدن
دردی ازش دوا میشود، لذاست که با یک دست غر را میزند و با دست دیگر بر سر خود ،
که زندگی به اندازه ارضاکنندهای کوفتی است من دیگر چرا قوز بالا قوز این زندگی
شدهام؟ من چرا آدم نمیشوم؟ "پس" من چرا آدم نمیشوم؟! من
"اصلا" آدم نمیشوم... و از این دست خودزنیهای بلامانع و بیفایده و
مخرب و بندآورندهی راه و بعد نفس. اگر غر زدن و سرزنش کردن را "این" و آدم نشدن را " آن" فرض کنیم ، مدام
این باعث آن و آن منجر به تشدید این میشود و به خوبی یک سیستم ناپایدار را تشکیل
میدهد.
بعد از اینکه با موفقیت این مراحل را
پشت سر گذاشت، چند حالت وجود دارد:
یا به خود میآید و میفهمد که با غر
زدن از برون و سرزنش درون هیچ اتفاقی جز سفید شدن موها رخ نمیدهد و باید دست به
کار شد.
یا میفهمد ولی به خود نمیآید که این راه که میرود به ترکستان است و دست کم خود را اذیت
نمیکند و از به گند کشیدن زندگی خود لذت میبرد.
یا نمیفهمد و به خود نمیآید و همینطور
ادامه میدهد تا جایی که ملامتها راه گلوش را بگیرد.
ولی به هر حال حالتی وجود ندارد که
نفهمد و به خود بیاید و دست بردارد از سر خودش..
:.