به مناسبت انتخابات 92
دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲، ۰۳:۵۹ ب.ظ
:.
شاید به این خاطر بود که دانشکده ما دخترانه بود. شاید هم چون دانشگاه و خوابگاه در یک محوطه به اصطلاح کَمپِس دور از مرکز شهر آن هم به سمت جنوب شهر بود . به هر دلیل که بود تا چند روز بعد از انتخابات 88 نه از معترضین بخاری بلند شده بود نه از حامیان نظام! اوج فعالیتمان تماشا کردن بیست و سی بود آن هم نه هر شب! به طوری که در بعضی شب ها به طور بیسابقه ای جمعیت از اتاق تلویزیون شره میکرد.
بعد از تمام شدن یکی از بیست و سیها و تشکر خانم رکوعی از نگاههایمان که همراهیش کردن، وقتی بچهها داشتند متفرق میشدند یکی به من گفت که ساعت 10 قرار است بر سر بامها فریاد الله اکبر سر بدهیم و در جمعیت گم شد. من سعی کردم بفهمم که دقیقا کی قرار است سر بدهد. به پیشینه ذهنی که از الله اکبرهای شب 22بهمن داشتم اعتماد کردم و احساس کردم وقت آن است که دور همی یک اقدام انقلابی در حمایت از رژیم بنمایم.
با اینکه خیلی برایم سخت بود و باید برچسب امل را به جان میخریدم سر ساعت 10 از طبقه چهارم خوابگاه یاس سکوت مرگبار محوطه را شکستم و غریو الله اکبر را با موفقیت طنین انداز کردم. ولی اوضاع اصلا آن طور که انتظار داشتم پیش نرفت. افرادی با من تکبیر میگفتند که اصلا بهشان نمیآمد حزب اللهیای چیزی باشند! بعضا با ترس الله اکبر میگفتند نه شرم ناشی از تحجر! کم کم شعارهای دیگر هم اضافه شد! سرپرستان خوابگاه جلوی ساختمانها بچه ها را به کمیته انضباطی تهدید میکردند. چشم باز کردم دیدم هفت خوابگاه را به هم ریختهام و اغتشاشی در اندازهی قابل قبول به راه انداختهام.
فکر کردم از حرکت انقلابی من سوء استفاده شده
و برای جبران گندی که زده بودم در آخر چند تا مرگ بر منافق هم پراندم! یکی از
محوطه جواب داد که منافق خودتی! پر بیراه هم نمیگفت!
:.
- ۹۲/۰۳/۲۷
جالب بود