ولکن...

تغییر کاربری به روز‌نوشت‌های قابل انتشار

ولکن...

تغییر کاربری به روز‌نوشت‌های قابل انتشار

ای موسی جان، شُوْبان شده‌ای.. بر طور برو، ترک گَله کن!

چهارشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۰:۲۷ ق.ظ

:.
خیلی وقت‌ها فکر می‌کنم چقدر خوب بود اگر چوپان بودم... صبح به صبح پا می‌شدم، نان و پنیر در بقچه‌ام می‌گذاشتم، برو که رفتی تا دم غروب... بنشینی زیر درخت، نی هم بزنی و صفا کنی... هر ازگاهی هم گرگی چیزی به گله می‌زد و کلی هیجان کار بالا می‌رفت و فریاد می‌زدم: گرگ! گرگ!
 
فقط بدیش این بود که اصلا حسش نبود هر روز صبح ضدآفتاب بزنم... ولی دامن صحرا
 و صدای بع و مع و دلنگ دولونگ زنگوله‌ی بچه‌ها (!) می‌ارزید به تحمل ضدآفتاب... 


ولی از آنجایی که من از شعور مکفی برای لذّت بردن از زندگی برخوردار نیستم، در آن صورت هم غر میزدم که: ننه من میخوام برم شهر فوق لیسانس بگیرم... این نشد زندگی ننه!
:.
از منظر من چوپان بودن خوب است و لابد از منظر حسلِ چوپان دانشجو بودن، منتها آد
می اگر آدم باشد، در بند گله و مدرسه نیست، در راستای رضای حق کارش را می‌کند و حالش را می‌برد..

  • حسل

نظرات  (۹)

سلام
بسیار خرسند شدیم که مثل گذشته های نه چندان دور نوشته های شما رو خوندیم
خدا قوت
من بدون ضد افتاب و تحصیل هم راضییم یه چو÷ان یا کشاورز بشم
اما انگار من باید همین جایی باشم که هستم...
یا حق

با سلام

شما دانشجو هستید؟ چه رشته ای می خونید؟

پاسخ:
با سلام

باز هم نتیجه غافلگیرانه برام قشنگ و جذاب بود!

حمیده اگه من هم چوپان بودم نمی خواس زور بزنم موضوع مقاله علمی-پژوهشی که ترمی 3 تاشو ازمون می خوان پیدا کنم.

 

حمیده من اگه چوپان بودم کسی نصیحتم نمی کرد که چجور گوسفندا رو بچرونم... حمیده من از نصیحت بدم میاد!

 

چی جوری مامان میگن ما عاشق نصیحت بودیم...

پاسخ:
به نظر این بنده خیلی هم چوپان نصیحت شده که چطور بچرونه. علم لدنی چوپانی که نداره. تازه چوپان کوچولوها حرف گوش کن ترن!
نصیحت هم بستگی به نصیحت‌کننده ش داره :D
برای آدم شدن ما هم دعا کن
سلام و درودی فراوان!
مبارکه! وبلاگ قشنگی دارید، به منم سر بزنید، نظر یادتون نره!

|بخشی از نظرات مولانا ، کلیشه الدوله|

ما هم رتبمون تک شد ارشد دانشگاه تهران می خونیم.

نوشتار و بیانتون واقعاً  زیبا و جذب کننده  هس. زود به زود اپ کنید تا ما هم بیشتر به فیض برسیم.

می بینم که به اسم مدرن رو آوردی!!

 

من هم می خوام اسم سایه ابر رو بذارم قلیون دونی سایه ابر!! :D

 

شوخی کردم نترس...

قهوه خانه سنتی ولاکن!!

  • سیده سین بانو مجتهدزاده شیرازی اصل منفرد
  • خیلی بامزه بود، اگه رضیه بخونه می پکه از خنده:

    البته من هر چه گشتم در اجدادِ هرچند امام‌زاده‌ام، کسی را پیدا نکردم که به درجه اجتهاد رسیده باشد. ولی مادرم همیشه اصرار دارند که ما مجتهدزاده هستیم!

    در همین باره به روز کردم

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی